شهيد: محمد برمال
تاريخ تولد:1343/6/8
محل تولد: پلدختر
تاريخ شهادت: 1367/3/27
محل شهادت: قمیش
زندگينامه
هشتم شهريور ماه سال هزاروسیصدوچهل وسه، 1343 در پلدختر ديده به جهان گشود. فردي بسيار متواضع بود. قبل از اينكه به جبهه برود، در پايگاه مقاومت شهيد مؤمني پلدختر، فعاليتهاي چشمگيري داشت؛ شايد در همۀ مراسم اجتماعي، سياسي و مذهبي شركت فعال داشت. علاقۀ وافري به ورزش فوتبال داشت.
عاشق امام بود و همواره گوش به فرمان ايشان. دوران ابتدايي تا دبيرستان را با موفقيت، به پايان رساند. پس از اخذ ديپلم، در كنكور سراسري دانشگاهها شركت نمود و وارد تربيت معلم و دانشگاه تهران گرديد؛ چون عاشق و شيفتۀ شهادت بود، سنگر دانش را رها كرد و به سنگر جنگ و جهاد پيوست.
پس از هجده ماه حضور فعال در جبهههاي حق عليه باطل، در منطقۀ قمیش و در تاريخ 27/3/67، به آرزوي ديرينل خود؛ يعني مقام والاي شهادت، نائل آمد.
فرازی از وصيتنامه
پدر عزیز و مادر مهربانم!
سلام بر شما كه با تربيت درست فرزند خود و تقديم او به اسلام، باعث شديد كه در روز قيامت، شرمندۀ امام حسین(ع) و زينب(س) نشويد؛ به همين دليل، به شما نويد ميدهم كه آنها در روز قيامت، از شما شفاعت خواهند نمود. من دوست دارم هنگام شهادت، سر از بدنم جدا شود؛ تا شرمندۀ امام حسين نشوم.
اگر شهید شدم، از این که مرا از دست دادهايد، نگران نباشيد. اميدوارم كه صبر كنيد و از خداوند نيز طلب قبول خونم ن در درگاهش را بنمايید.
پدرومادرعزيزم!
من در زندگي كوتاه خود، هيچ وقت فرصت خدمت و جبران خدمات شما را پيدا نكردهام. پدر من! چقدر رنج كشیدید، ولي خون من كه از خون اصحاب حسين(ع) و هزاران شهيد دیگركه بهتر نيست.
پدرومادر عزیزم!
از اينكه نتوانستم جبران زحمات شما را بنمايم، شرمندهام.
پدرعزيزم!
دوست داشتم در آخرين لحظات زندگي، در حين جان دادن، بر بالينم میآمدی و جان كندنم را ميديدي. دوست داشتم در لحظاتي كه در خون خود، غلت میزدم، بر بالاي سرم و بر بالينم بودي و سر مرا در بغل ميگرفتي و شهادتين را براي فرزندت ميخواندي و به ياد حسين و علياكبر و علیاصغر، گريه ميكردي و به ياد آنان سوگواري مينمودي.