شهید قرآنی :قاسم میرزایی

قاسم

شهيد: قاسم میرزایی

تاریخ تولد:1345/2/20

محل تولد:بروجرد

تاریخ شهادت:1365/3/25

محل شهادت: مریوان

 

زندگينامه

سال هزاروسیصدوچهل­و­پنج، در بروجرد متولد شد. خانواده‌اي در انتظار رسيدن مسافري بهاري بود، تا محيط خانۀ آنان را جلوه‌اي سبز دهد. در همان شب، غنچۀ وجود «قاسم» شكوفا شد. در دامن پرمهر مادر و آغوش گرم پدر، دوران طفوليت را آغاز كرد. با گام­هاي مصمم و كودكانه خود، راه دبستان را در پيش گرفت. دورۀ راهنمايي را نيز با موفقيت به پايان رساند. با گرفتن مدرك اول دبيرستان، از ادامۀ تحصيل، منصرف شد.

زماني كه با انقلاب آشنا شد، براي حفاظت از دستاوردهاي آن، به پايگاه مقاومت بسيج، در محله پيوست. در برگزاري مراسم دعا، همكاري كرد. قاسم با پوشيدن لباس مقدس سپاه پاسداران، به دفاع از مرزهاي كشور پرداخت. بیست و پنجم خردادماه سال هزاروسیصدوشصت ­وپنج، در «مريوان»، در اصابت تركش به قلبش، روح ملكوتي او در ميان شعله‌هاي آتش به پرواز درآمد.

 بعد از سه سال، پيكر پاكش را به زادگاهش آوردند و در بهشت شهداي بروجرد، به خاك سپردند.

وصيتنامه

به نام يگانه ياور مظلومان، خداوند سبحان

اين وصيتنامه را هنگامي كه از صحت كامل برخوردار هستم، بر روي كاغذ مي­آورم؛ با اينكه هميشه مي­دانستم كه لياقت فيض عظيم شهادت  نصيبم نخواهد شد؛ ولي هميشه حس مي­كردم كه اگر وصيتنامه ننويسم گناهي مرتكب شده­ام؛ خصوصا هنگامي كه وصاياي شهدای عزيز را مي­بينم، فكر مي­كنم واي بر من كه چگونه  در آخرت، جواب اين خون­ها را بايد بدهم؛ لذا بدين­وسيله، وصيتنامۀ خود را در مورد خانواده و برادران و آشنايان مي­نويسم. با توجه به اين­كه از اوايل انقلاب، در مسير انقلاب اسلامي حركت نموده و اكثر اوقاتم، در همين راه مقدس بوده است؛ به همين خاطر، به خانواده­ام رسيدگي نكرده ام؛ به خصوص پدرومادرم، از همين وضع، هميشه احساس ناراحتي داشته و دارم. هيچ وقت نتوانستم خود را قانع كنم كه هدف مقدس اسلام و مسؤوليت سنگين خون شهدا كه بر گردن ماست، را رها كنم. بدين­وسيله از پدرومادرم عذرخواسته و طلب بخشش دارم! از حقي كه بر گردن من داشته­اند و نتوانستم اين حق را ادا كنم؛ ولي خانواده­ام بدانند كه هرگز از ذهن من خارج نشده­اند و فكر نكنند كه نسبت به آنها بي­تفاوت بوده­ام؛ ولي پاسخ خون شهدا، سنگين­ تر بوده است.

 مادرعزيزم! از تو مي­خواهم ديگر فرزندانت را خوب تربيت كرده كه ان­شاء­الله دلسوز انقلاب و اسلام باشند. از كليۀ برادران و خواهران كه مرا مي­شناسند، درخواست دارم كه براي من از خدا طلب بخشش كنند؛ شايد به خاطر حرمت دعاي مؤمنين، خداوند از تقصيراتم بگذرد؛ احساس مي­كنم بار گناهانم و خطاهایم، بر دوشم سنگيني مي­كند؛ به خصوص دعاي كساني كه  به جبهه مي­روند كه دعاي آنها مستجاب مي­شود از كساني كه در جزئيات زندگي من بوده و با من برخورد داشته­اند مي­خواهم برادراني كه از من بدي ديده­اند، درگذرند. برادران عزيزتر از جانم! داداش محسن و داداش پرويزم از شما مي­خواهم كه برادر كوچك خودتان را حلال كنيد! حق برادري كه همانا زيارت و شفاعت است، بر من ادا كنيد! در آخرت نيز مرا شفاعت كنيد! اگر كسي را سراغ داريد كه از من بدی يا ناراحتي ديده، از شما مي­خواهم كه نزدش برويد و از او رضايت بگيريد. ديگر اين­كه مقاومت را فراموش نكنيد كه خداوند، بار سنگين انقلاب اسلامي را بر دوش شما امت مسلمان، گذاشته. ما را درآزمايشي عظيم قرار داده است. اين راه شهيدان است كه با خون سرخشان، بر ديوار ايران نوشته­اند، كاري كنيم كه به قول امام عزيز، زحمات شهدا، به هدر نرود؛ ديگر آن كه كلمات روح خدا رهبر عزيز را كه همانا خط او خط رسول خداست، دقت كرده و تا آخرين نفس او را لبيك گوييد. وجود امام، امروز براي ما معيار است. راه او، راه سعادت است و انحراف از راهش، خسران دنيا و آخرت است. باز هم از اين كه نتوانستم براي خانواده­ام، به طور كلي مثبت باشم، از همه پوزش می­خواهم و طلب آمرزش مي­كنم.

يادداشتهايي از شهيد  

به نام يگانه ياور مظلومان، خداوند سبحان

هيچ قطره­اي در مقياس حقيقت و در نزد خدا از قطره خوني كه در راه خدا ريخته شود، بهتر نيست. خدايا شهادت در راه خودت را نصيب من گردان كه شيرين­ترين مرگ­هاست. خدايا تو شاهدي كه من چيزي عزيزتر  از جانم ندارم كه فداي اسلام و قرآن بكنم. خدايا شكر مي­كنم كه توانستم راه شهيدان را ادامه دهم و به محبوبم بپيوندم.

خداوندا از تو مي ­خواهم كه مرگم را در رختخوابم قرار ندهي؛ بلكه مرگي را نصيبم كني كه درآن افتخار است؛ يعني كشته شدن در راه هدفم اسلام. اي زندگان زمين! براي ما شهيدان، اشك نريزيد كه ما زنده و جاويديم؛ بلكه براي خود گريه كنيد!

معبود و معشوق من! تو را سجده می­کنم كه به راستي مرا خريدي. شهادت، شربت گوارايي است كه شهيد، با نوشيدن آن، عطش قلبش آرام مي­گيرد. پدرم! آيا از اين­كه از وجود پرثمرت، يك شهيد پرورش  يافته و در  مكتب الهي، بيرون آمده است، افتخار نمي­كني؟

برادرم! تو اسلحه خونين مرا از زمين بردار و تا پيروزي نهايي راهم را ادامه بده!

زماني كه جسدم بر دوش شماست، اگر با چشم دل بنگريد، چشمم به سوي كر بلاست. خوشا به سعادت كسي كه  در راه الله و براي الله و به خاطر الله، شهيد شود.