شهید: محمدكرم دکامي
تاریخ تولد:7/6/ ۱۳۴۴
محل تولد: الشتر
تاریخ شهادت: 1364/5/27
محل شهادت: چنگوله
زندگینامه
در سال هزاروسیصدوچهل وچهار، در خانوادهای باایمان و مذهبی در شهرستان سلسله دیده به جهان گشود. در محیطی آکنده از عشق به خدا و ائمه اطهار(ع)، در آغوش پر مهر والدین پرورش یافت.
تحصیلات ابتدایی را در «دبستان امیرکبیر» روستای «امیر»، به پایان رساند. دوران راهنمایی و متوسطه را در شهر الشتر نیز طی کرد. با توجه به عجین شدن روح ایشان، با معنویات، در سال هزاروسیصدوشصتویک وارد حوزه علمیه بروجرد شد. در مدت کمی، رشد علمی ایشان به حدی بود که حوزه علمیه از وی به عنوان مدرس دروس مقدماتی بهره میجست.
توجه فوق العاده ایشان به امور مذهبی، سیاسی، اجتماعی و حضور فعال در مراسم؛ به خصوص مراسم مذهبی و همچنین ایراد سخنرانی در مسجد جامع شهر، از وی شخصیتی منحصر به فرد و زبانزد خاص و عام ساخته بود. تحصیل در مقطع متوسطه و حوزه علمیه مقارن با جنگ تحمیلی بود. ایشان در کنار توجه به علم و کسب معرفت علمی، در میدان مبارزه و جهاد و جنگ حضوری فعال داشت؛ به طوری که در عملیاتهای مختلفی شرکت داشتند، سفارش حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر حفظ سنگر مدرسه و علم در کنار مبارزه با دشمن، سبب شده بود که ایشان اهمیت ویژه ای به این دو سنگر داشته بدهد تا جایی که هر از گاهی که رزمندگان اسلام، قصد یورش بر دشمن را داشتند، ایشان وعدهای از دوستانشان؛ به طور سری، جهت شرکت در عملیات دعوت میشدند. توجه ویژه ایشان، به معنویات و نماز اول وقت و نماز شب، سبب شده بود که روح بلندش تعلق خاطری به این کره خاکی نداشته باشد. سرانجام در تاریخ بیست و چهارم مردادماه هزاروسیصدوشصت وچهار، در عملیات عاشورای 2 به ملکوت اعلی پر کشید و به لقاءالله پیوست.
بسم الله الرحمن الرحیم
«احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون»
آیا آنهایی که گفتند ما ایمان به خدا آوردهایم، دیگر رهایشان کنند و بر این دعوی، هیچ امتحانشان نکنند؟
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
امیدوارم سلام گرم مرا از این بیابان خوزستان، این میدان آزمایش بپذیرید و به دیگر آشنایان برسانید. مادر عزیز و مهربانم! خداوند را شاهد میگیرم که من از صمیم قلب شما را دوست دارم و مسائل و مشکلات را خوب درک میکنم، درست است که پدرعزیزم، به مکه معظمه مشرف شدهاند و یک سری کارها و مشکلات وجود دارد که باید آنجا انجام یابند و حل شوند؛ اما وقتی که این طرف قضیه را نگاه میکنیم، مسئله در مخاطره افتادن اسلام و قرآن است، با خود فکر میکنم که ما برای چه به این دنیا آمدهایم؟ خداوند تبارک و تعالی ما را برای چه به این دنیا فرستاده است؛ مگر نه اینکه ما به امر خدا آمدهایم، او ما را فرستاده است؟ آیا ما را برای این به دنیا فرستاده است که فکر خود باشیم و فقط برای خود زندگی کنیم و فقط خوردن و خوابیدن پوشیدن باشد و در فکر زنده بودن خود باشیم و دیگر هیچ؟ دین داشتن و پیرو اسلام و قرآن بودن، فقط با نمازی و روزهای درست نمیشود. دین ابعاد گوناگون و بسیار دارد. زنده ماندن ما به آن است که دین و اسلاممان باشد؛ ولی اگر دشمنان اسلام آمدند و اسلام را بردند و شکست دادند، دیگر بودن ما توی این دنیا چه فایدهای دارد؟
اگر ما ایمان به خدا و روز قیامت داریم، اگر ما پیرو خدا و قرآن هستیم اگر این را پذیرفتهایم که باید در مقابل خدا، به سجده رفت و نماز خواند، باید این را هم بپذیریم که موقعی که اسلام و دین خدا در خطر باشد، وظیفۀ تک تک مسلمانان این است که از دین خود دفاع کنند. مادرعزیزم! دین داشتن، شرطهایی دارد و باید مورد امتحان خدا قرار بگیری تا خداوند دین شما را آزمایش کند. در مقابل مشکلات و ناراحتیها باید آنسان آزمایش شویم. اگر با یک مسئله کوچکی، فوری ناراحت شویم و از کوره بیرون برویم که دین نیست.
این یکسری لفظیات لغتهایی است که بر سر زبان ماست و دیگر اصل و باطنی ندارد. خداوند ما را برای خودش درست کرده است، نه برای مال دنیا، ما را برای این خلق کرده است که اطاعت او را بکنیم و اوامر او را به جا آوریم، رضایت و خشنودی او را کسب کنیم؛ نه اینکه از اوامر او سرپیچی کنیم.آن کارهایی که برای ما آسان و ساده است، به جا آوریم و آن کارهایی که مشکل و سخت است، کنار بگذاریم. اگر نماز خواندی، باید جهاد در راه خدا را قبول کنی و عمل کنی. اگر روزه گرفتی، باید بیایی به میدان آزمایش و امتحان و برای رضای خدا جهاد کنی. انشاءالله! به یاری خدا، آن کارهایی که برای آمدن پدرم لازم است، انجام گیرد، به محمدولی بگوئید که ان شاءالله آنها را انجام دهد تا خداوند به همه ما اجروپاداش نیکو عطا بفرماید و ما هم در اینجا فعلا چند روزی لازم است که بمانیم و وظیفه خود را انجام دهیم و ان شاءالله به این زودی اگر خدا بخواهد، به آنجا خواهیم آمد و مسائل را حل خواهیم کرد.
اما برادرانم: «عظیم»، «جواد»، «صادق» و «مرتضی»، سلام گرم عرض میکنم و سفارش هم که به شما دارم این است که همکاری لازم را با مادرم و محمدولی عزیز بکنید و اگر کوتاهی کنیم، خیانت کردهایم به پدرمان که الان در خانه خدا مشغول زیارت است و خیانت به رزمندگان اسلام است که الان دارند در این سنگرها، جاننثاری میکنند. مادرم را اذیت نکنید. اگر مادرم از دستتان ناراحت شود، مثل این است که روح مرا ناراحت کردهاید. سلام گرم مرا به پسرعموی عزیز و گرامیام محمدولی دکامی، برسانید و خانواده محترمش را سلام برسانید. «زینب»، «زهرا» و «رقیه» را سلام برسانید و خانواده «اکرم» و «حمیده» را سلام برسانید. در پایان از همه شما، التماس دعا دارم و در آخر توصیه میکنم شما را به برپایی نماز اول وقت.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
محمدکرم دکامی 1364/5/21
حج ابراهیمی
راوی:خانواده شهید
سال هزاروسیصدوشصت وچهار، پس از سالها، آرزوی پدرم برای رفتن به سفر حج به حقیقت پیوست و ایشان عازم سفر حج شد. روز سفر متوجه شدیم که برادرم نیز جهت شرکت در عملیاتی، عازم جبهه است پدرم که متوجه قصد برادرم برای رفتن به جبهه شد، بدون این که کوچکترین ممانعتی به عمل آورد، مقداری پول هم به او داد و از او خداحافظی کرد.
برادرم برای جهاد میرفت و پدرم به حج؛ انگار برای این که حج پدرم یک حج ابراهیمی باشد، باید اسماعیلش را نیز به مسلخ عشق میفرستاد. عاقبت این قربانی، در مرداد ماه سال هزاروسیصدوشصت وچهار مورد پذیرش درگاه الهی واقع شد و شهید در عملیات «عاشورای 2» مفقود گردید.
معنویت روح او چنان بر جسمش تاثیر گذاشته بود که جسمش هم الهی شده بود؛ گویی خدا به ملائکه دستور داده بود که:
- او را با تمام وجوش میخواهم. هم روحش را هم جسمش را. هم نام و نشانش را. او نام نمیخواهد. نام و نشان فقط باید شهید فی سبیل الله باشد؛ زیرا عشق من او را کشته است، پس خونبهایش بر من واجب است و هر کس که خون بهایش بر من واجب باشد، خودم خونبهایش هستم.