شهيد: عظیم يوسفوند
تاریخ تولد:1339/7/6
محل تولد:الشتر
تاریخ شهادت:1363/12/23
محل شهادت: شط علی
زندگینامه
ششم مهرماه، هزاروسیصدوسی ونُه، در روستاي «پيركه سفلا» از توابع شهرستان الشتر به دنيا آمد. پدرش محمدعلي، كشاورزي ميكرد و مادرش زينب نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته تجربي درس خواند و ديپلم گرفت. معلم بود. از سوي بسيج در جبهه حضور يافت. بيست و سوم اسفند 1363، در «شط علي»، بر اثر اصابت گلوله به سر، شهيد شد. مزار او در زادگاهش واقع است.
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا عشق به این انقلاب اسلامی و رهبرکبیر انقلاب، امام خمینی(ره) را چنان در وجودم شعلهور ساز که اگر دشمنان اسلام، تکه تکهام کنند و یا صدها بار مرا بکشند و باز زندهام کنند و یا در زیر سختترین شکنجهها قرارگیرند، او را تنها نگذارم. بارالها! مرا سرشار صبر و مقاومت کن تا گامهایمان را استوار شود و ما را بر دشمنان اسلام پیروز نما! به خدا سوگند که هیچ باک ندارم از مرگ؛ چون که من میدانم مرگ چیست؟ و به فدای نائب امام زمان(عج) لبیک گفته و او را یاری خواهم کرد تا شاید وظیفه بندگی را نسبت به پروردگار، لبیک گفته باشم.
«من از دور، دست و بازوي قدرتمند شما را ميبوسم و بر اين بوسه افتخار ميكنم.» امام خميني (ره)
«والعصر ان الانسان لفي خسر الاالذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصعو بالحق و تواصعو بالصبر.»
حمدوسپاس؛ مخصوص خداوند عالمي است كه ما را جان داد تا در راهش نثار كنيم؛ باشد كه مقبول درگاهش افتد و پذيرا شود. درود بيكران بر محمدوآل محمد كه خط سرخ شهادت را ترسيم كردند و راه چگونه زيستن را به بشريت آموختند كه چگونه در مقابل جباران و منافقين قيام كنند. خدايا تو را شكروسپاس ميكنم كه ما را از اين نعمت انقلاب اسلامي، بهرهمند نموده و ازآن دنياي ظلماني و تيرهتر از شب بيرون آوردهای و پردههاي تاريكي و جهل را با مدد و نصرت خودش پاره كرديم. در آستانۀ جمهوري اسلامي قرارگرفتيم. قبل از هر چيز بگويم كه اين حقير خود را داوطلب حضور در كنار ديگر برادران رزمنده وظيفه دانستهام، اگر عشق به خدا و اسلام و امام نبود؛ هيچ قدرتي ياراي آن را نداشت و نميتوانست مرا به جبهه بكشاند. حال كه موفق شدهام به لطف خدا، به ياري ديگر عاشقان میشتابم و وجود نالايقم را در بين ياوران اسلام و قرآن، در كربلاي مكرر تاريخ قرار ميدهم.
خدا را سپاس ميگويم و از او ميخواهم كه اخلاص را با من، عجين گرداند. ما براي امتحان آفريده شدهايم، خوشا به حال كسي كه از آزمايش الهي، پيروز و موفق بيرون مي آيد.
خدايا نميدانم در برابر عظمتت، چگونه تو را ستايش كنم؛ ولي همين قدر ميدانم كه هركس تو را شناخت، عاشقت شد و هركس عاشقت شد دست از همه چيز دنيا شسته و وابستگيها را كنار گذارده و به سوي تو ميشتابد و اين را به خوبي احساس كردم و ميكنم. خدايا عشق به انقلاب اسلامي و رهبركبير انقلاب امام خميني(ره)، چنان در وجودم شعلهور است كه اگر دشمنان اسلام، تكه تكهام كنند، يا صدها بار مرا بكشند و باز زنده كنند و يا زير سختترين شكنجهها قرار گيرم، او را تنها نخواهم گذاشت.
بارالها! ما را سرشار از صبر و مقاومت كن و به گامهايمان، استواری ببخش و بر دشمنان دين و اسلام، پيروزمان كن! از خدا ميخو اهم مرا ياري دهد تا بتوانم پاسدار لايقي براي مكتب اسلام و امت شهيدپرور باشم. به خدا سوگند كه هيچ از مرگ، باك ندارم؛ چون كه ميدانم چيست؟ خداوندا تو را به پهلوي شكستۀ فاطمه زهرا(س)، تو را به خون بناحق ريختۀ حسين بن علي(ع)، اگر لیاقت شهيد شدن در راه مقدسات را دارم، مرا به اين مقام والا برسان كه شيرينترين مرگهاست. آري! شهادت است كه مرز حق و باطل را مشخص ميكند؛ حال كه بدنهاي ما براي مردن آفريده شده، پس چه بهتر كه اين مرگ در راه خدا باشد و براي شهادت سيد الشهداء. اميدوارم كه امسال، سال پيروزي رزمندگان اسلام باشد. سال ايجاد تفاهم و برادري، سال ايجاد مهرومحبت در قلبها سال ادامۀ راه مبارزه و سال ايجاد ارزشها باشد.
پروردگارا! من به نداي امام امت، لبيك گفتم و به جبهۀ حق عليه باطل اعزام شدم و مدتها حضور داشتم. توگواه باش كه به ياري حسين زمان خميني(ره)، به ياد كربلاي حسين(ع) كه در صحراي كربلا ميگفت:«هل من ناصر ينصرني؟» جوابي نميشنيد؛ به جز ياران باوفايش اينك من به نداي نائب امام زمان(عج) لبيك گفته و او را ياري خواهم كرد؛ شايد وظيفۀ بندگي را نسبت به پروردگار، لبيك گو باشم.
بارالها تا انقلاب شكوهمند مهدي(عج)، امام بزرگوار و اندیشمند و دلسوز اسلام را نگهدار؛ تا مستضعفان جهان را بنا به گفتۀ قرآن وارثين زمين قرارگيرند؛ بايد بگويم كه هر وقت به ياد برادران و دوستان شهيدم ميافتم و به ياد خاطراتي كه با آنها داشتم، ميافتم با خود ميگويم كه آيا روزي اين سعادت را خواهم داشت كه به آنان بپيوندم؛ ولي ميبينم كه راهي طولاني است و بايد بيش از پيش خود را ساخت. اكنون كه در راه خودسازي هستم؛ اميدوارم زماني مرگ به سراغم آمد، آن قدر خودساخته باشم كه لياقت پيوستن به آنها را داشته باشم. برادران و دوستان عزيز! امروز كه تمامي ابرقدرتها و رژيمهاي غرب، در كنار يكديگرند و با هم متعهد شدهاند؛ تا اين انقلاب را كه حامي مستضعفان جهان است، تضعيف نمايند؛ يا به خيال خام خودشان، سد راه آن شوند. غافل از آنكه انقلاب، به راه خود ادامه خواهد داد:
«چراغي را كه ایزد برفروزد هر آن كه پف كند، ریشش بسوزد» وظيفۀ ما در مقابله با آنها، فقط انسجام و وحدت كامل و توكل و ياري خواستن از الله و فرمانبرداري كامل از رهبري است.
برادران و خواهران عزيزم! جبهه، خيلي زيباست. انسان در آن، معنويت را ميبيند و نور را. جبهه، واقعاً دانشگاه معنويت و قرب الله است. حالات برادران رزمنده، همه معنوي و عرفاني است و چهره و نگاه و رفتارشان گوياي خيلي حرفهاست و اين بندۀ حقير، با ايماني كه به خدا و روز قيامت داشته و دارم؛ وظيفۀ شرعي خود دانستم كه در جبهۀ حق عليه باطل، حضور داشته باشيم؛ شايد در راه خدا كشته شوم؛ ولي آيا كشته شدن من را ميتوان شهادت ناميد. خدايا! نااميد نيستم از فضل وكرمت. من در خود، هيچ لياقت شهادت را نميبينم؛ ولي يقين دارم كه توبه پذير هستي.شهادت، يك انتخاب است؛ انتخابی آگاهانه و مشتاقانه، به سوي معشوق.
در خاتمه، براي پيروزي اسلام، در تمام جبهه ها و ظهور ولي عصر(عج) و طول عمر و سلا متي رهبركبير انقلاب، امام خميني(ره) آرزو مينمايم.
برادر حقير شما
عظيم يوسفوند